. یاد دارم مرحوم پدرم هر لحظه از فراغت خود را به مطالعه میپرداخت و کمتر زمانی از کتاب جدا میشد. او از سویی با بوعلی سیناها، فارابی ها، طوسیها . ارتباط روحی داشت و از سوی دیگر به زمان خود وابسته بود. شاگردان مختلف او که از هر طبقه و رشتهای بودند پیوسته تقاضا میکردند نتیجه تحقیقات و مطالعات خود را منتشر سازد ولی پدرم سخت مستغرق در افکار خویش بود و به رسم اندیشمندان کهن اسلامی-ایرانی اعتقاد داشت پس از کسب مرحله استادی در علوم زمان» به تألیف پردازد، این اقدام را به آتیه موکول میکرد.
متأسفانه پنجاه و اندی از عمر او نگذشته بود که به بیماری مهلکی دوچار شد. پدرم که پنجه مرگ را در گلوی خود احساس میکرد با شتاب زاید الوصفی به فکر تألیف افتاد و چون در بستر بیماری قادر به نوشتن نبود از شاگردان و اطرافیان کمک میگرفت و در فرصتهای کوتاهی که پس از خونریزی و تشنجات زجر آور، که مرگ را به بستر او میآورد، اندکی آسوده میشد، با حال نزار و بدون استفاده از یادداشت یا منبعی، مطالب را به سرعت دیکته میکرد و اطرافیان یادداشت مینمودند. بعضی از تألیفات او به این طریق نوشته شد، اجل حتی به او امان نداد که به تصحیح این کتابها پرداخته و شاهد انتشارشان باشد.
هنگامیکه پدرم چشم از این جهان فروبست همه شاگردان طالب دانش او متأسف بودند که آنچه را میدانست با خود به گور برد.
پدرم ,شاگردان ,یادداشت ,دانش ,تألیف ,بیماری ,را به ,و اطرافیان ,که به ,و به ,را در
درباره این سایت